وقتی به دور و برم نگاه میکنم. تمام نفس ها مصنوعی هستن. لبخند ها و دست
ها برای لمس وجودت ساختگی..آفتاب زیباست اما حس گرمای قلب ها
احساس نمیشود .عشق همان عشق است اما در قالب تملق و بی
اعتباری جا خوش کرده ست. مهربانی را چقدر مفت گران میفروشند. در دیار
من : آدمک ها بسیار سخت با دروغ همراه هستند و گاهی به جریان رود بی اعتمادی خود را
میسپارند.........!!
برای احترام به هم تملق میکنند و به دور از چشم ها خیانت.....
گاهی دلم تنگ میشود برای یک نگاه گرم....برای یک احساس پاک....
آدمک ها تو را به قیمت سود تو تحویل میگیرند..چقدر هوای این روزها متورم و
دلگیر است..اگر آدمک گفت می ماند حتما در نقش بازیگری نو در سالن
اجتماعات شهر در حال بازی کردن است . زیاد جدی نگیر...!!وقتی نقشش
تمام شد میرود...بیصدا و آهسته فقط مواظب باش گاهی که حوصله اش
سر رفت دلت را به دستش ندهی تا سرگرم شود...آدمک میرود یا بی خبر
قلب و دلت را میبرد یا اینکه بی تفاوت دلت را پرت میکند ومیشکند ...آدمک گاه که
مهربان
است در گیر تو نیست فقط پوشال تنش اذیتش نمیکند... زیاد جدی نگیر
آدمک حتما میرود..........وتو به آسمان ساده دلت لبخند میزنی....و در انتظار
آدمک های قصه ات شب و روز را سپری میکنی.. تو نفس میکشی در حالی
که شاید مرده ای و شاید مانند مسافری در حال گذشتنی.... و آرزوی
خوشبختی دخترک همسایه را در کنار آدمک داری!!!